ضرورت خلافت الهی
ضرورت خلافت الهى
الف. دليل عقلى
دليل عقلى اين است كه انسان به تنهايى توان آن را ندارد كه همه ى نيازهاى يك زندگى نسبتاً راحت را براى خود فراهم سازد؛ در نتيجه، تَن به زندگى اجتماعى مى دهد تا با تعاون و تقسيم كار، بهتر بتواند زندگى كند. حريص بودن انسان او را وامى دارد هر چه بيش تر از ديگران بهره گرفته، و تا آن جا كه مى تواند از خدمت به ديگران دورى كند؛ لذا زندگى اجتماعى، ميدان ستمگرى و تجاوز انسان ها به حقوق همنوعان شده، چيزى كه انسان از آن انتظار آرامش و سود دارد، عامل آزار و رنج بيش تر مردم مى گردد. به همين دليل، جامعه براى تنظيم روابط بين افراد خود، به قانون نياز پيدا مى كند؛ و از جهتى، نبايد قانون را در اختيار انسان واگذارند، زيرا هر يك از افراد يا گروهى از آنان، تنها سود خود را برابر با عدالت دانسته و زيانش را ظلم قلمداد مى كند. پس بايد قانون گذارى، بيرون از حوزه ى طبيعى بشر وجود داشته باشد؛ و آن عامل بيرونى و مصون از خودمحورى و خودخواهى، همان فرستادگان بشرى از سوى خداى حكيم است. خدايى كه نيازهاى بسيار جزئى انسان را ناديده نگرفته، همانند روييدن مو در ابرو، يا فرو رفتگى در كف پاها، آن عامل مهم و مؤثر در زندگى انسان را كه موجب آرامش و راهنمايى به سوى سعادت باشد، از او دريغ نخواهد كرد.
ب. آيات قرآن
زندگى طبيعى در زمين براى انسان كه موجودى عاقل و مختار است، بدون راهنماى الهى ناقص است و هرگز جامعه ى بشرى از هدايت تشريعى و تكوينى بى نياز نيست، چون چنين راهنمايى نشانه ى رحمت خداى ارحم الراحمين است كه آن را بر خود لازم كرده است: (كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ)1 و نيز براى ضرورت ارسال فرستادگان بشرى بر آنان را در قرآن كريم، چنين فرموده است:
(رُسُلاً مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ لِئَلاّ يَكُونَ لِلنّاسِ عَلَى اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَ كانَ اللّهُ عَزِيزاً حَكِيماً)
يعنى اگر خداوند حكيم، پيامبران خود را براى بشارت مؤمنان و بيم دادن گناهكاران و تبهكاران نمى فرستاد، در قيامت، حجت خدا ناتمام بود، بلكه مردم بر خداى متعال احتجاج مى كردند: چرا ما را توسط فرستادگانت، هدايت نكردى؟! اين آيه در عين احترام به برهان عقلى، عقل را براى تأمين سعادت بشر «لازم» مى داند، نه «كافى»؛ از اين رو وجود وحى و خلافت و نبوت را ضرورى اعلام مى كند.
برخى آياتى كه حاكى از عدم كفايت علم و عقل بشرى براى تأمين زندگى سعادتمندانه ى انسانى است:
(فَلَمّا جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَرِحُوا بِما عِنْدَهُمْ مِنَ الْعِلْمِ وَ حاقَ بِهِمْ ما كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ)
(فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلّى عَنْ ذِكْرِنا وَ لَمْ يُرِدْ إِلاَّ الْحَياةَ الدُّنْيا ذلِكَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ)
آياتى ديگرى در قرآن كريم هست كه به نحوى از آن ها ضرورت خليفه ى الهى، استفاده مى شود:
براى رفع گمراهى افراد با تلاوت آيات الهى بر آنان و براى تزكيه و تعليم كتاب و حكمت الهى به آنان:
(هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلالٍ مُبِينٍ) .
براى انذار دادن از عواقب سوء انحراف و گمراهى؛ و بشارت دادن به ثمرات هدايت و پيمودن راه مستقيم:
(ما نُرْسِلُ الْمُرْسَلِينَ إِلاّ مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ فَمَنْ آمَنَ وَ أَصْلَحَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ)